سه شنبه 86 مرداد 30 , ساعت 5:47 عصر
بسم الله
شاعری وارد دانش کده شد
دم در
ذوق خود را به « نگهبانی » داد !
***
شاخه ای گل در دست
شاعری قامت بست
بعد با نام خدا
چند رکعت تن گل را بویید
***
شاعری
وام گرفت
شعرش آرام گرفت !
***
تاجری
مجلس تفسیر گذاشت
ابتدا
فاتحه بر قرآن خواند !
***
شاعری روی زمین
سیب سرخی را دید
زیر لب فاتحه ای خواند و گذشت !
***
شاعر تشنه
ز دریا می گفت
اهل بیت سخنش را به اسارت بردند !
***
شاعری خم می شد
منشی قبله عالم
می شد !
***
جمع در باره اثبات وجود ازلی گپ می زد
ژنده پوشی طلب برهان کرد
شاعری شعری گفت
عاشقی آه کشید
عارفی هوهو کرد
تاجری دسته چکش رو کرد !
***
حرف آخر :
شاعری در چنته هیچ نداشت
بوستان طبعش
جز کدو تنبل و کاهو و کلم پیچ نداشت !
روح بی معرفتش لق می زد
اهل فن می گفتند :
مهره شخصیتش پیچ نداشت !
نوشته شده توسط من و او | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ